این ماجرای کتاب ما در انتشارات نگاه پس از سه سال دارد به پایان می رسد وختم به خیر شده است ، برای من که در وضعیتی برزخی می نویسم کار سخت تر از گذشته شده است بین زبان مادری (کردی) وزبان آموزشی کشور گیر افتاده ام زبانهایی پر از ظرافت وفریبایی که باید فکری برایش کرد. اصلن بابا بی خیال،،،، این شعری از کتاب آهوان ملله که چاپ می شود ،شده است
چهارپاره
فرخنده
-بزرگترين دخترعمهي مردهام-
پيش از آن كه در چشمه غسلام دهي
انگشتر طلايت را
دركاسهي آب بينداز
ازآن آب دركاممم بريز ،
زيرا ترسيدهام
از انگشت اشارهاي به سويآسمان ،
يا حرفهاي واپسين مبارزان
كه صبح را با نان فطيرودوشاب توت
باخود بردند.
من ازتفنگِ پران پدر آموختهام
كه گلولهي چهارپاره فقط يك نام است
استخوانآهو بي دليل هم ميشكند
فرخنده !
ساچمههاييكه
از دهانم ميريزد را
جمعكن براي مبارزان پدر!